کد مطلب:27839 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

خدایا! او را شفا بده












288. امام علی علیه السلام: بیمار شدم و پیامبرصلی الله علیه وآله بر من وارد شد، در حالی كه می گفتم: خدایا! اگر مرگم در رسیده، راحتم كن، و اگر نرسیده، مرا از جا بلند كن و اگر [این بیماری]، بلا و امتحان است، شكیبایی ام ده.

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «چه گفتی؟». تكرار كردم. پیامبر خدا فرمود: «خدایا! او را شفا بده. او را عافیت بخش! ». سپس فرمود: «برخیز! ». پس برخاستم و آن بیماری دیگر به سراغ من نیامد.[1].

289. امام علی علیه السلام: بیمار شدم و پیامبرصلی الله علیه وآله بر من وارد شد، در حالی كه می گفتم: خدایا! اگر اجلم سر رسیده، راحتم كن، و اگر هنوز مانده، مرا شفا بده یا عافیت بخش و اگر بلاست، شكیبایی ام ده.

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «چه گفتی ؟». برایش تكرار كردم. پس با دستش [بر جای درد] كشید و سپس فرمود: «خدایا! او را شفا بده یا عافیت بخش! ». پس از آن دیگر به آن درد مبتلا نشدم.[2].

290. سنن الترمذی - به نقل از شُعبة بن عمرو بن مُرّه، از عبد اللَّه بن سلمه، از امام علی علیه السلام -: بیمار بودم. پیامبر خدا بر من گذشت، در حالی كه می گفتم: خدایا! اگر اجلم سر رسیده، راحتم كن، و اگر هنوز نرسیده، مرا از جا بلند كن، و اگر بلاست، شكیبایی ام ده.

پیامبر خدا فرمود: «چه گفتی؟». گفته ام را تكرار كردم. پیامبرصلی الله علیه وآله پایش را به من زد و فرمود: «خدایا! او را عافیت - یا شفا[3] - ده». پس دیگر به آن بیماری مبتلا نشدم.[4].

291. امام علی علیه السلام: شبی تب كردم و تا صبح نخوابیدم. پس پیامبر خدا نیز بیدار مانْد و آن شب را در میان من و مصلّایش گذراند. مقداری نماز می خوانْد و سپس نزد من می آمد و از احوالم جویا می شد و مرا می نگریست و كارش این بود تا صبح شد. پس چون نماز صبح را با اصحابش خواند، فرمود: «خدایا! علی را شفا ده و عافیت بخش كه شب را به خاطر بیماری او بیدار ماندم».[5].

292. اُسد الغابة - به نقل از ابو رافع، درباره هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله -: پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمان داد كه در مدینه به او برسد. پس علی علیه السلام پس از آن كه خانواده پیامبرصلی الله علیه وآله را بیرون آورد، به دنبال او روان شد. شب ها راه می رفت و روزها پنهان می شد تا به مدینه رسید.

چون خبر ورودش به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، فرمود: «علی را برایم فرا بخوانید». گفته شد: ای پیامبر خدا! نمی تواند راه برود. پس پیامبرصلی الله علیه وآله نزد او آمد و چون وی را دید، دست در گردنش كرد و بر پاهای وَرَم كرده و خون چكان او گریست. سپس آب دهان مباركش را در دستانش ریخت و با آن بر دو پای علی علیه السلام كشید و برایش عافیت خواست. پس علی علیه السلام تا پایان عمر از دردِ پا ننالید.[6].









    1. المستدرك علی الصحیحین: 4239/677/2، مسند ابن حنبل: 637/182/1.
    2. مسند ابن حنبل: 1057/271/1، مناقب علی بن أبی طالب: 161/123.
    3. تردید بین «عافیت» و «شفا»، از شعبه (راوی سوم) است.
    4. سنن الترمذی: 3564/560/5، مسند ابن حنبل: 841/228/1 و ص: 637/182.
    5. الاحتجاج: 65/369/1، كتاب سلیم بن قیس: 36/814/2.
    6. اُسد الغابة: 3789/92/4، تاریخ دمشق: 8416/68/42، إعلام الوری: 375/1.